با تو تنور خانه بد تا کرده انگار

ساخت وبلاگ

مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها

@beithayesookhte

هر چند بی پیکر ولی آخر رسیدی
شکر خدا بالا سرم، با سر رسیدی
بابا گمانم با دو تا معجر رسیدی!
اما چرا بی اکبر و اصغر رسیدی؟

رفتی که برگردی، حسابی دیر کردی
دیر آمدی و دخترت را پیر کردی

بابا بگو مویت چرا تغییر کرده
رنگِ سر و رویت چرا تغییر کرده
اینقدر ابرویت چرا تغییر کرده
اصلا بگو بویت چرا تغییر کرده

هم عطر سیب پیکر تو فرق کرده
هم حالت موی سر تو فرق کرده

دیگر برای من جگر باقی نمانده
دیگر برایت بال و پر باقی نمانده
دیگر برایم چشم تر باقی نمانده
دیگر برایت موی سر باقی نمانده

با تو تنور خانه بد تا کرده انگار
زخم گلویت هم دهن وا کرده انگار

پیش خدا رفتی خبر دارم عزیزم
بی من کجا رفتی خبر دارم عزیزم
بر نیزه ها رفتی خبر دارم عزیزم
تشت طلا رفتی خبر دارم عزیزم

تشت طلا رفتی چرا؟ آغوش من بود
بر نیزه ها رفتی چرا؟ آغوش من بود

هم دوریِ این فاصله آزارمان داد
هم زخم های سلسله آزارمان داد
هم پای غرقِ آبله آزارمان داد
هم خنده های حرمله آزارمان داد

این بی حیایِ بد دهن آتش بگیرد
ای کاش مثل موی من آتش بگیرد

هی زیر دست و پاش گفتم دخترم... زد!
گفتم کمی آرام او محکم ترم زد
با آن کمانی که به حلق اصغرم زد،
عمدا همان را چند باری بر سرم زد

دیگر رمق در دست و پایم نیست بابا
دیگر صدایی در صدایم نیست بابا

۴ فروردین ۱۴٠۱
وحید محمدی

بیت های سوخته...
ما را در سایت بیت های سوخته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : beithayesookhtea بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1402 ساعت: 11:30